(مطلب شماره 8)

در ضمن اگر اروپایی ها و آمریکایی ها میخواستن از این کارا بکنن و وقتشون رو تو این چیزا بزارن که انقدر پیشرفت نمیکردن که روز به روز پیشرفت میکنن ....!!!!
بعد از این حرفا همش میرفتن و میومدن، یکی کیومد میگفت آقا خریدو بزن، به خدا، اصلا جای فکر کردن نداره، تو اصلا نباید ناراحت چیزی باشی چون این کار حرف نداره، این کار إله، این کار بله، تو در عرض شش ماه راحت میتونی
پنج شش میلیون تو این کار دربیاری،حالا یارو رفت از رفیقش پرسیدم این چند وقته تو این کاره گفت سه ماه، گفتم چفدر درآورده حرفی نزد ، یعنی با حساب اینها باید سه میلیون رو درآورده باشه ولی فکر کنم دویست هزار تومن هم درنیاورده که حرفی نزد.
هیچی آقا انقدر گفتن من همش گفتم نه بعد یکیشون گفت مشکلت چیه که نمیتونی بیای تو کار گفتم پول چون اولش باید پانصد هزار تومن خرید میزدیم و هم اینکه شاید کسی رو نتونم پیدا کنم،
همشون گفتم مشکل همه پوله ما کمکت میکنیم خرید رو بزن و بعد بهمون پس بده ولی از اینجا فهمیدم اینها چه آدمایی هستن، یک ساعت بعد که همش با من حرف میزدن گفت چقدر پول العان داری گفتم منم گفتم دویست تومن بعد سرگروهشون
گفت حالا فردا بیار یه خرید رو بزن، جون یه تا خرید بود که جمعا میشد پانصد تومن، منم دیگه یه جورایی مخم داشت میترکید گفتم باشه من فردا میرم از تو حسابم دویست تومنون میارم و خریدو میزنم و بعد گفت که آره بیار حالا یکیشو بزن بقیش جور میشه
حالا بگم در مورد سرگروه اون دفتر که چه آدم موفقی بود، آقا 35 سال سن داشت یه کاری زده بوده و صدو شصت میلیون بدهی بالا آورده بوده و نتونسته تو اون کار بدهی هاشو پرداخت کنه در ضمن این همه عمرشو به قول خودش تلف کرده بوده

(مطلب شماره 8)
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد