ادامه مطلب ...

تا جند روز دیگه باقیشو مینویسم

(مطلب شماره 9)

حالا بگم در مورد سرگروه اون دفتر که چه آدم موفقی بود، آقا 35 سال سن داشت یه کاری زده بوده و صدو شصت میلیون بدهی بالا آورده بوده و نتونسته تو اون کار بدهی هاشو پرداخت کنه در ضمن این همه عمرشو به قول خودش تلف کرده بوده
برای کار سه بار قاچاقی رفته بوده دوبی ولی یه کارت پایان خدمت خشک و خالی هم نداشت، به نظر شما این نمونه یک آدم موفقه که من بخوام ازش تقلید کنم و بیام توی این کار، به شما بگن مثلا بین دکتر حسابی و مثلا یه آدم برشکسته یا لات قمه کش
کدوم رو انتخاب میکنی که ازشون در زندگیت تقلید کنی، آدم منطقی که خدا بهش عقل و منطق و شعور داده مطمئنا نمیگه یه آدمه برشکسته چون اون آدم ناموفق بوده و انسان همیشه دنبال موفقیت هستش ولی بستگی داره از چه راهی هم این رو درک کرده
باشه.

(مطلب شماره 9)

(مطلب شماره 8)

در ضمن اگر اروپایی ها و آمریکایی ها میخواستن از این کارا بکنن و وقتشون رو تو این چیزا بزارن که انقدر پیشرفت نمیکردن که روز به روز پیشرفت میکنن ....!!!!
بعد از این حرفا همش میرفتن و میومدن، یکی کیومد میگفت آقا خریدو بزن، به خدا، اصلا جای فکر کردن نداره، تو اصلا نباید ناراحت چیزی باشی چون این کار حرف نداره، این کار إله، این کار بله، تو در عرض شش ماه راحت میتونی
پنج شش میلیون تو این کار دربیاری،حالا یارو رفت از رفیقش پرسیدم این چند وقته تو این کاره گفت سه ماه، گفتم چفدر درآورده حرفی نزد ، یعنی با حساب اینها باید سه میلیون رو درآورده باشه ولی فکر کنم دویست هزار تومن هم درنیاورده که حرفی نزد.
هیچی آقا انقدر گفتن من همش گفتم نه بعد یکیشون گفت مشکلت چیه که نمیتونی بیای تو کار گفتم پول چون اولش باید پانصد هزار تومن خرید میزدیم و هم اینکه شاید کسی رو نتونم پیدا کنم،
همشون گفتم مشکل همه پوله ما کمکت میکنیم خرید رو بزن و بعد بهمون پس بده ولی از اینجا فهمیدم اینها چه آدمایی هستن، یک ساعت بعد که همش با من حرف میزدن گفت چقدر پول العان داری گفتم منم گفتم دویست تومن بعد سرگروهشون
گفت حالا فردا بیار یه خرید رو بزن، جون یه تا خرید بود که جمعا میشد پانصد تومن، منم دیگه یه جورایی مخم داشت میترکید گفتم باشه من فردا میرم از تو حسابم دویست تومنون میارم و خریدو میزنم و بعد گفت که آره بیار حالا یکیشو بزن بقیش جور میشه
حالا بگم در مورد سرگروه اون دفتر که چه آدم موفقی بود، آقا 35 سال سن داشت یه کاری زده بوده و صدو شصت میلیون بدهی بالا آورده بوده و نتونسته تو اون کار بدهی هاشو پرداخت کنه در ضمن این همه عمرشو به قول خودش تلف کرده بوده

(مطلب شماره 8)

(مطلب شماره 7)

اومد و بعد از چند وقت کسی رو پیدا نکرد که زیرمجموعه خودش کنه و هیچ کمکی هم رفیقاش نکردن و در آخر بدبخت شد، و یک و نیم میلیون پول رو به باد داد، به همین راحتی این آدما ولت میکنن و سرت رو کلاه میزارن
یه سوال دیگه هم ازشون کردم گفتم، فرض کنیم این کمپانی همش از این محصولات تولید کنه و همه مردم دنیا بزنن تو این کار و از این محصولات بخرن و همش زیر مجموعه کسب کنن پس دیگه کی تو این دنیا مثلا میره
گوشی موبایل تولید کنه و حتی کی دیگه مواد غذایی تولید میکنه که بتونیم شکممون رو سیر کنیم ویا دیگه لباسی تولید میشه که تنمون کنیم، همه این شرکتهایی که تو دنیا کار به غیر از کار شمارو انجام میدن درشون تخته میشه
تمام بورسهای دنیا و تمام شرکتهای تولید کننده وسایل اصلی زندگی همه میبندن میرن تو این کار، این دنیایی که شما میگید چطوری میچرخه و چطوری زنده میمونه، فکر نکنم چنین دنیایی باشه چون اونموقع مثلا یک کنسرو لوبیا که
انقدر تولیدش کم میشه قیمتش در حد یه فراری میشه و بعد هر چی پول در میاریم میدیم یه کنسر بخریم که یه وعده سیر بشیم ؟!؟!؟ به نظر ما چطور دنیایی هستش آیا حرفای این طوری درستن؟!؟!؟
اگر اونجا بودید قیافشون رو میدید واقعا هنگ کرده بود که چی بگن، ولی یکیشون گفت تمام غربی ها دارن از روش شرقیها استفاده میکنن و این هم اولین بار توسط شرقیها کشف شده، و یه مثال زد که العان تو آلمان
یه قصابی به شما گوشت میفروشه به شما یک برگه میده که اگر کسی این برگرو آورد و از اینجا خرید کرد ما به شما بعدن تخفیف میدیم و تو دنیا همه دارن میرن سمت این کار، به نظرتون این کار با این چیزی که اینا میگن یکی هستش
خودتون قضاوت کنید و جواب منو بدید این کار با کاری که اینا میگن اصلا یکی هست؟

(مطلب شماره 7)

(مطلب شماره 6)

درضمن اینها پول درآوردنه آدمهای دیگه رو قبول ندارن و همش بد میگن، آقا دنیا داره به این سمت پیش میره و وقتی تو از این راه میتونی پول دربیاری چرا بری کار کنی و عمر خودتو هدر بدی.
من وقتی دیدم اینها انقدر باصداقت در مورد پول درآوردن تو دنیا از طریقه کسب زیرمجموعه حرف میزنن چند تا سوال ازشون کردم که واقعا موندن،
گفتم اولا تمام مردم دنیا بیان بشن زیرمجموعه من، مگر نمیگید همه میتونن تو این کار پول دربیارن پس اون آدمهای کف زیر مجموعه من یعنی آخرین آدمهای روی زمین که شدن زیرمجموعه من چه کسی رو
تودنیا میکنن زیرمجموعه خودشون تا پول دربیارن؟ واقعا تا حالا به این موضوع فکر کردید که آخرین نفرها از کی سود بگیرن ، این میشه یک ضعف بزرگ که شما یک سری از افرادو بدبخت میکنی و پولشون
رو میگیری تو این کار که خودت به پول برسی حالا نمیگیم آدمهای کل زمین بیان بشن زیرمجموعت، من دانشجویی رو تو کرج میشناختم که بچه سمنان بود و تو کرج یک و نیم میلیون خونه رهن کرده بود
بعضی از بچه های اونجا که تو این کار بودن آنچنان مخ اینو زدن که رفت خونرو پس داد و پولشو زد تو این کار و به حرفای چرت اینها تکیه کرد که آره بیا ما کمکت میکنیم تا به پول برسی،

(مطلب شماره 6)

(مطلب شماره 5)

خلاصه گفت که کمپانی تمام این پنچ نوع رو برای تو در نظر میگیره و از همه مرحله ها میتونی سود کسب کنی، من هم چشمام چهار تا شده بود که آخه مگه میشه یه شرکتی اونم فقط با دادن یه مقدار پول
این همه سود بده و تازه مراحلی هم داشت که حقوق مادام العمر میداد اونم نه پانصد هزار تومن، نه یک میلیون تومن؛ بلکه تا ده میلیون و حتی تا صد میلیون تومن، دیگه اونموقع فکر کنم میشیم بیل گیتس!!!
به نظر شما این کارها و این طور سود دادنهای علکی با منطق جور درمیاد، یعنی ممکنه که انقدر پول رو همین طوری بدون حساب و کتاب بدن به ما؛ انقدر پول تو این دنیا از نظر این جور شرکتها بی ارزش
هستش پس چرا تو دنیا انقدر آدما دارن برای پول همدیگرو میکش، چرا انقدر بدبخت تو دنیا هستش و چرا انقدر تو کشورهای دنیا مردم از گرسنگی میمیرن، واقها چرا؟؟؟؟

(مطلب شماره 5)

(مطلب شماره 4)

آقایی که داشت توضیح می داد گفت که شما پایه کار کردن هستید، من هم فکر گفتم چطور کاری که سریع گفت شما فقط بگو هستی یا نه؟
و بعد من دوباره گفتم که آخه چه کاری و باز گفت که شما یا آره بگو یا نه؟
منم دیدم خیلی سمجه گفتم باشه چه کاری، که از اینجا به بعد همه حرفا و توضیحاتی که زندگیت از این رو به اون رو میشه
مطمئن باش بهترین تصمیم در عمرت و زندگیتو گرفتی و از این حرفای صد تا یه غاز...!!!
شروع کرد انواع کسب زیرمجموعه کمپانی رو توضیح داد و از مزیتهای هر کدوم گفت و در آخر گفت که یک سوپرایز برات دارم، گفت که تمام اینها تو رو به سود میرسونه و تو در این پنچ نوع به سودت
حتما میرسی ولی کمپانی یه کاره دیگه هم برات میکنه، من نمیدونم اینا چه شرکتهایی هستند که از صبح تا شب به همه سود میدن و انقدر پول به عضوهاشون میدن، پس خودشون از کجا پول در میارن.

(مطلب شماره 4)

(مطلب شماره 3)

بهرحال من اومدم تهران ساعت حدود 4 رسیدم تهران باهاش تماس گرفتم که کجا ببینمت و یک محلی رو برای قرار گذاشت و رفتیم اونجا که برعکس لحن سریع و تند
پشت تلفن خیلی شاد و راحت حرف زد و خیلی هم تحویلم گرفت، با هم راه افتادیم پرسیدم که کجا میریم گفت تو کاریت نباشه بیا و دوباره پرسیدم گفت که بابا تو بیا
بد نمیبینی ؟ خلاصه رفتیم توی یه ساختمون داغون سمت مرکز شهر و خیلی کثیف، چند نفر اومدن خوشامد گفتنو دست دادن و به یک اتاق که چند نفر دیگه اونجا بودن بردن و
نشستیم و شروع شد، در مورد یک سری مریضی ها که نوعی محصول هستش که اکثر مریضی هارو می تونه درمان کنه و خلاصه تازه دنیا به این علم پی برده که این کارو بکنه تمام مریضی ها درمان میشن و بعد از اینها از من پرسید که فواید کارو دیدی و من هم گفتم نمیدونم راسته یا نه ولی به نظرم خوب بود.
از همین جا مباحث روانشناسی که به قول معروف مخمون رو بزنن شروع شد

(مطلب شماره 3)

(مطلب شماره 2)

چند وقت پیش یکی از دوستانم با من تماس گرفت که میخوام ببینمت و طوری حرف زد که من واقعا ترسیده بودم که نکنه اتفاقی افتاده که اینطوری با من حرف زد و خواست من رو ببینه آخه میدونید چطوری حرف زد گفت که
"میخوام همین امروز عصری ببینمت، العان کجایی؟
" خوب منم گفتم که من دارم میرم کرج، دانشگاه بعد گفتش که "حتما رسیدی تهران یه تماس با من بگیر"
خوب شاید توی یک مکالمه تلفنی با شما هم در عرض 20 تا 30 ثانیه این طوری حرف بزنن کمی دلشوره بگیرید که جریان چیه؟

(مطلب شماره 2)

سلام به همه دوستان

حتما در مورد نتورک مارکتینگ و کسب زیرمجموعه و مسائل از این قبیل زیاد شنیدید، میخواستم توضیحاتی بدم که هم نظر شمارو بدونم و هم اینکه بیاید با هم این تجارت به اصطلاح جدید رو بررسی کنیم.

فکر نکنید میخوام شمارو ترقیب کنم و یا اینکه شمارو دعوت به کاری کنم، من فقط میخوام با همدیگر جوانب رو بررسی کنیم و از انتخاب اشتباه بعضی از دوستان در این مسیر جلوگیری کنیم همین !

(مطلب شماره 1)